از ترور تا جنگ ، خسرو ناقد 21 شهریور 1384
از ترور تا جنگ
خسرو ناقد
۲۱ شهریور ۱۳۸۴
آلبرت آينشتين در دوران بحرانی دهه سی سدهی بيستم، خطر وقوع جنگ جديدی را احساس کرده بود و در ۲۶ اکتبر سال ۱۹۲۹ ميلادی در نيويورک، در گفتوگويی، با هشدار بهجهانيان، «ندای صلحطلبی» سر میدهد.
يک دهه بيشتر از پايان جنگ جهانی اول نگذشته بود و ويرانیها و فقر و بيکاری ناشی از اين جنگ هنوز بهوضوح ديده میشد. اوضاع اقتصادی جهان در آن سالها بسيار بحرانی و وضعيت اجتماعی وخيم و خطرناک بود. آمريکای شمالی و بخش بزرگی از اروپا را بحران اجتماعی گسترده و رکود اقتصادی همه جانبهای دربرگرفته است و ميليونها بيکار در وضعيتی اسفبار روزگار میگذرانند. ژاپن سرزمين منچوری را در شمال شرقی چين اشغال کرده و ديرزمانی بود که موسولينی، ديکتاتور ايتاليا، چشم طمع بهحبشه و ليبی و شمال آفريقا و آلبانی و منطقه بالکان دوخته بود و در شرق اروپا نظام کمونيستی و در رأس آن استالين پايههای حکومت ترس و ترور خود را با «پاکسازی» معترضان و منتقدان و تبعيد و قتل مخالفان استحکام بخشيده بود و در آلمان نيز حزب ناسيونال سوسياليست کارگری آلمان بهرهبری آدولف هيتلر با بحران آفرينی و ترور مخالفان و ارعاب و ضرب و شتم دگرانديشان، زمينه استقرار نظام تماميتخواه نازيسم را فراهم میآورد. نظامهای توتاليتر در گوشه و کنار جهان پا میگرفتند و شبح شوم جنگ در راه بود. يک دهه پس از انتشار اين گفتار، تروريسم جنگ میآفريند و فاجعهی جنگ جهانی دوم آغاز میشود.
بحرانهای عميق در جهان برای تبديل شدن بهجنگ بهانه میجويند. ناگزير شايد بتوان اين قاعدهی کلی را کمابيش پذيرفت که بحرانها هرگاه شدت میگيرند و عميقتر میشوند، بوی مشمئزکنندهی جنگ بهمشام میرسد و خطر بروز فاجعهای جديد بيشتر میشود. نه جنگ هشت سالهی ايران و عراق و نه جنگ دوم خليج فارس را از اين قاعده نمیتوان مستثنی کرد. فاجعهی يازده سپتامبر ۲۰۰۱ ميلادی بهشروع جنگی که در عراق آغاز شد و هنوز ادامه دارد، شتاب داد. غدهی سرطانی تروريسم که در سه دههی پايانی سده بيستم ميلادی مجال رشد و گسترش يافته بود، در آستانهی هزارهی سوم ميلادی سر بازکرد و فاجعهی يازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ ميلادی را بوجود آورد و بهانهای بهدست کسانی داد که در کمين نشسته و آماده بودند تا پروژههای از پيش طراحی شدهی خود را در منطقهی خاور ميانه عملياتی کنند. اما در اين ميان عيان شده است که مبارزه با تروريسم که اکنون ابعادی جهانی يافته است، با لشکرکشی و جنگ و کشتار، راه بهجايی نمیبرد و تنها دور باطل ترور، جنگ، ترور را تداوم میبخشد. مبارزه با تروريسم، اين پديدهی پليد و پلشت و پستفطرت عصر ما، با ريشهيابی علل پيدايش و گسترش آن آغاز میشود. تروريسم با هر نام و بههر نشان، ، چه نوع افسارگسيختهاش و چه نوع دولتیاش، چه آن گونهاش که بهنام خدا و دين دست بهجنايت و کشتار میزند و نام پاک آئينهای الهی را بهناپاکی میآلايد، و چه آن قسم که خود را ناجی بشريت و برپاکنندهی بهشت بر روی زمين میانگارد، ولی بهشَر و شور جهان میافزايد و بهشوربختی بشريت میانجامد، محکوم بهنابودی است. اما راه مقابله با آن نه مقابله بهمثل است و نه برپايی جنگ و گسترش خشونت. برای خشکاند ريشههای زهرآگين تروريسم بايد بهزمينههای پيدايش و گسترش آن نقب زد.
اينک در سالگرد يازده سپتامبر و در اين روزها که در کشور همسايه ما جنگ و درگيریهای خونبار شدت گرفته و نه تنها اميد بهپايان کشتارها و ترورها کمرنگتر شده است، بلکه خطر گسترش آن نيز افزايش يافته است، به «ندای صلحطلبی» آلبرت آينشتين گوش بسپاريم و لحظهای درنگ کنيم تا شايد در آن نکتهای بيابيم که ما را در خشکاندن ريشههای خشونت و ترور جنگ بهکار آيد.
«»«»«»
بی گُمان اگر منابع و ذخاير جهان به درستی تقسيم می شد و ما نيز چون بردگان، اسير دست نظريه ها و سنتهای سرسخت اقتصادی نمی بوديم، هم پول و کار و هم مواد غذايی به اندازه کافی برای همه وجود می داشت. پيش از هر چيز اما، نبايد اجازه دهيم که از انديشه ها و تلاشهای سازندهء ما جلوگيری شود و از فعاليت هايمان در جهت تدارک جنگی جديد سوءاستفاده شود. من نيز همانند متفکر بزرگ آمريکايی، بنجامين فرانکلين بر اين باورم که «هرگز جنگی خوب و صلحی بد وجود نداشته است».
من نه تنها صلح طلبم، بلکه صلح طلبی مبارزه جويم که برای برقراری صلح با تمام وجود می جنگد. هيچ چيز قادر به از ميان برداشتن جنگ نيست، مگر آنکه انسانها خود از رفتن به جبهه سرباز زنند. برای تحقق آرمانهای بزرگ، نخست اقليتی مبارز تلاش و کوشش می کند. آيا بهتر نيست در راه صلح که به آن ايمان داريم رنج کشيد تا در جنگ که به آن باوری نيست، نابود شد؟
هر جنگ حلقه ای است که به زنجیر بدبختی بشر افزوده می شود و مانع رشد انسان می گردد. از این رو سرپیچی عده ای هر چند کم از شرکت در جنگ، می تواند نمایشگر اعتراض عمومی علیه آن باشد. توده های مردم، اگر در معرض تبلیغات مسموم قرار نگیرند، هرگز هوای جنگ در سر ندارند. باید به آنها در مقابل این تبلیغات مصونیت داد. باید فرزندان خود را در مقابل نظامیگری «واکسینه» کنیم؛ و این کار زمانی ممکن می گردد که آنان را با روح صلح طلبی تربیت کنیم. بدبختانه ملت ها با هدف های نادرست تربیت شده اند. در کتاب های درسی به جنگ ارج می نهند و وحشت و خرابی های آنرا نادیده می گیرند و از این طریق کینه توزی را به کودکان تلقین می کنند. من اما می خواهم آشتی بياموزم نه نفرت، عشق بياموزم نه جنگ.
کتابهای درسی از نو بايد نوشته شوند تا بتوانند به جای دامن زدن به اختلافات قديمی و ابدی ساختن پيشداوری های بی مورد، روح تازه ای در نظام آموزشی ما بدمند. تربيت از گهواره آغاز می شود و بر عهده مادران جهان است که کودکان خود را صلح خواه و صلح دوست تربيت کنند. البته ممکن نخواهد بود که غرايز جنگ طلبی را در محدوده يک نسل از ميان برداشت؛ حتی مطلوب نخواهد بود که اين غريزه را به کل ريشه کن کرد. انسانها بايد همواره مبارزه کنند، اما مبارزه در راهی ارزشمند و نه در محدوده های موهوم و با تعصبات نژادی و با انگيزه زياده خواهی که بيشتر تحت لوای ميهن دوستی صورت می گيرد. سلاح ما خِرد ماست، نه توپ و تانک.
چه جهان زیبایی می توانستیم بسازیم، اگر تمام نیرویی که در یک جنگ به هدر می رود در خدمت سازندگی به کار می گرفتیم. یک دهم از نیروی تلف شده در جنگ جهانی اول و بخش کوچکی از ثروتی که برای تولید تسلیحات و گازهای سمی از میان رفت، کافی بود تا زندگی بایسته ای برای انسانهای کشورهای درگیر جنگ فراهم آورد و از فاجعهء گرسنگی و بیکاری جلوگیری کرد.
ما امروز به همان اندازه که برای جنگ ایثار و ازخودگذشتگی نشان دادیم، باید در راه صلح نیز آمادهء فداکاری باشیم. هیچ چیز برای من مهمتر از مسألهء صلح نیست. جز اين، هر آنچه می گويم و هر آنچه انجام می دهم، قادر به تغییر ساخت جهان نیست. اما شاید ندای من بتواند در خدمت امری بزرگ قرار گیرد؛ ندایی که اتحاد انسان ها و صلح در جهان را فریاد می زند.
ماخذ :
http://roozonline.com/02article/010065.shtml